واقعه کربلا

تبلیغات

نویسندگان

پشتيباني آنلاين

    پشتيباني آنلاين

درباره ما

    فیزیک
    به وبلاگ من خوش آمدید. این وبلاگ متعلق به همه ی هموطنان عزیز،که مطالب گوناگونی رو با همکاری شما می نویسیم .هر انتقاد و پیشنهادی دارید لطفا یا به صورت خصوصی یا عمومی اعلام کنید تا تا حد امکان عملیش کنیم. مهربانی را اگر قسمت کنیم یقین دارم به ما هم میرسد ادمی اگر ایستد بر بام عشق دستهایش تا خدا هم میرسد با امید سلامتی و موفقیت شما عزیزان.

لینک دوستان

صفحات جانبی

امکانات جانبی

    آمار وب سایت:  

    بازدید امروز : 8
    بازدید دیروز : 0
    بازدید هفته : 8
    بازدید ماه : 113
    بازدید کل : 314751
    تعداد مطالب : 232
    تعداد نظرات : 59
    تعداد آنلاین : 1



ورود کاربران

    نام کاربری
    رمز عبور

    » رمز عبور را فراموش کردم ؟

عضويت سريع

    نام کاربری
    رمز عبور
    تکرار رمز
    ایمیل
    کد تصویری

آمار

    آمار مطالب آمار مطالب
    کل مطالب کل مطالب : 232
    کل نظرات کل نظرات : 59
    آمار کاربران آمار کاربران
    افراد آنلاین افراد آنلاین : 1
    تعداد اعضا تعداد اعضا : 13

    آمار بازدیدآمار بازدید
    بازدید امروز بازدید امروز : 8
    بازدید دیروز بازدید دیروز : 0
    ورودی امروز گوگل ورودی امروز گوگل : 1
    ورودی گوگل دیروز ورودی گوگل دیروز : 0
    آي پي امروز آي پي امروز : 3
    آي پي ديروز آي پي ديروز : 0
    بازدید هفته بازدید هفته : 8
    بازدید ماه بازدید ماه : 113
    بازدید سال بازدید سال : 683
    بازدید کلی بازدید کلی : 314751

    اطلاعات شما اطلاعات شما
    آی پی آی پی : 3.144.84.155
    مرورگر مرورگر :
    سیستم عامل سیستم عامل :
    تاریخ امروز امروز :

چت باکس


    نام :
    وب :
    پیام :
    2+2=:
    (Refresh)

تبادل لینک

    تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان و آدرس  phr91.LXB.ir      &     farhangestan   لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

    ممنون از لطفتون






خبرنامه

    براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آخرین نطرات

    یه عاشق - سلام به نظر من تو نظر سنجیت اشتباهه خلیج پارسه خلیج فارس خو همون خلیج عربه ... - 1393/11/20
    حسین - سلام وب خیلی قشنگی دارین

    لینک شدین

    منتظر حضورتون در وبم هستم

    - 1393/9/23
    امیر علی - آپم - 1393/9/17
    مهدی - بسیار زیبا بود - 1393/8/6/phr
    shiva - سلامممممممممممم
    ممنون ازوب قشنگت - 1393/6/12/phr
    الهه -

    سام علیکم به دوستای عزیز

    :
    )


    خیلی ممنون ازسایت زیباتون. - 1393/3/15/phr
    الهه - سام علیکم به دوستای عزیز - 1393/3/15/phr
    الهه - :
    سلام - 1393/1/2/phr
    الهه - :
    سلام - 1393/1/2/phr
    فرزانه - وبلاگتووون محشره عزیزم.... - 1392/8/22

واقعه کربلا

 

واقعه کربلا

 
 
Basmala.svg
امام حسین
نقش امام سوم شیعیان
نام امام حسین
کنیه اباعبدالله
زادروز سوم شعبان، سال ۴ق.
زادگاه مدینه
شهادت ۱۰ محرم (عاشورا)، سال ۶۱ق.
مدفن کربلا، عراق
محل زندگی مدینه، کوفه
لقب(ها) زکی، سید الشهداء،
پدر امام علی
مادر حضرت فاطمه
همسر(ان) رباب، لیلا، ام اسحاق، شهربانو؟
فرزند(ان) امام سجاد، علی اکبر، جعفر، علی اصغر، سکینه، فاطمه
طول عمر ۵۷ سال

امام علی · امام حسن · امام حسین
امام سجاد · امام باقر · امام صادق
امام کاظم · امام رضا · امام جواد
امام هادی · امام حسن عسکری · امام مهدی

واقعه کربلا و واقعه عاشورا در اصطلاح به وقایعی گفته می‌شود که در جریان حرکت امام حسین(ع)، امام سوم شیعیان، از مدینه تا کربلا رخ داد و به شهادت آن حضرت و یارانش در کربلا و اسارت اهل بیت انجامید. آغاز واقعه کربلا، حرکت امام حسین(ع) در آخرین روزهای رجب سال ۶۰ق، پس از مرگ معاویه، از مدینه به طرف مکه است. این حرکتْ نخستین اقدام عملی امام حسین(ع)، برای گریز از بیعت با یزید بن معاویه بود. امام در این سفر، خانواده خود را به همراه برد و تعداد زیادی از بنی هاشم و برخی از شیعیان نیز با ایشان همراه شدند.

امام حسین(ع) تا روز ۸ ذی‌الحجه در مکه بود، ولی با توجه به درخواست کوفیان از امام برای پذیرش زمامداری آنان و نیز احتمال کشته شدن در مکه به دست عاملان یزید، راهی کوفه شد، اما قبل از رسیدن به کوفه، از پیمان‌شکنی کوفیان باخبر شد و پس از آنکه حر بن یزید راه را بر ایشان بست، به سمت کربلا رفت و در آنجا با لشکر عمر بن سعد روبه‌رو شد. حرکت امام حسین در نهایت به فاجعه کربلا و شهادت ایشان و یارانش در روز عاشورا و اسارت خانواده ایشان انجامید.

بیعت نکردن با یزید و پیامدهای آن

پس از مرگ معاویه (۱۵ رجب ۶۰ق) [۱] مردم با یزید بیعت کردند.[۲] یزید تصمیم گرفت از چند نفری که دعوت معاویه را برای بیعت با یزید نپذیرفته بودند، بیعت بگیرد؛[۳] از این رو به حاکم وقت مدینه -ولید بن‌عتبه- نامه‌ای نوشت و او را از مرگ معاویه مطلع ساخت و در نامه‌ بسیار کوتاه دیگری خطاب به ولید نوشت: «‌از حسین بن علی(ع) و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابی بکر و عبدالله بن زبیر به زور بیعت بگیر و هر کس نپذیرفت گردنش را بزن.‌» [۴]

پس از آن، نامه دیگری نیز از طرف یزید آمد که در آن تأکید کرده بود: «‌نام موافقان و مخالفان را برای من بنویس و سر حسین بن علی(ع) را نیز با جواب نامه به سوی من بفرست».[۵] ولید با مروان بن حکممشورت کرد[۶] و سپس عبدالله بن‌عمرو را به دنبال امام حسین(ع)، ابن زبیر، عبداللّه بن عمر و عبدالرحمن بن ابی بکر فرستاد.[۷]

امام(ع) به همراه سی نفر[۸] از نزدیکان خود به دارالاماره مدینه رفت.[۹] ولید خبر مرگ معاویه را به امام حسین(ع) داد و سپس نامه یزید را برای او قرائت کرد که در آن از ولید خواسته شده بود از حسین بن علی(ع) برایش بیعت بگیرد. امام(ع) به ولید فرمود: «‌آیا تو راضی می‌شوی که من در پنهانی با یزید بیعت کنم؛ به گمانم هدف تو این است که بیعت من در حضور مردم باشد.‌» ولید جواب داد: «‌نظر من نیز همین است.‌» [۱۰] حضرت(ع) فرمود: «‌پس تا فردا به من فرصت بده تا نظر خود را اعلام کنم.‌» [۱۱]

حاکم مدینه عصر روز بعد از ملاقات امام(ع)، مأموران خود را به خانه حضرت(ع) فرستاد تا جواب حضرت(ع) را دریافت کنند.[۱۲] امام(ع) آن شب را هم مهلت خواست که با موافقت ولید همراه بود.[۱۳] حضرت(ع) تصمیم گرفت مدینه را ترک کند.[۱۴]

حرکت از مدینه به مکه

 
نقشه و مسیر حرکت کاروان امام حسین(ع) از مدینه به مکه و از آنجا به کربلا

با توجه به شرایط پیش آمده، امام(ع) شب یکشنبه، دو شب مانده از ماه رجب و به نقلی دیگر سوم شعبان سال شصت هجری[۱۵] به همراه هشتاد و دو نفر از اهل بیت و یارانش،مدینه را به قصد مکه ترک کرد.[۱۶]. بنابر برخی منابع ایشان شب هنگام نزد قبر مادر و برادر رفت و نماز خواند و وداع کرد و صبح به خانه برگشت.[۱۷] در برخی دیگر از منابع آمده است حضرت(ع) دو شب متوالی را در کنار قبر رسول خدا(ص) بیتوته کرد.[۱۸]

در این سفر به جز محمد بن حنفیه[۱۹] بیشتر خویشاوندان امام حسین(ع) از جمله فرزندان، برادران، خواهران و برادرزاده‌های آن حضرت(ع)، ایشان را همراهی می‌کردند.[۲۰]علاوه بر بنی هاشم، بیست و یک نفر از یاران امام حسین(ع) نیز با ایشان در این سفر همراه شده بودند.[۲۱]

محمد بن حنفیه -برادر امام حسین(ع) - پس از اطلاع از سفر قریب الوقوع حضرت(ع)، برای خداحافظی نزد ایشان آمد. امام(ع) وصیتنامه برای او نوشت که در آن آمده است:

...إنّى لَم اَخْرج أشِراً و لا بَطِراً و لا مُفْسداً و لا ظالماً وَ إنّما خرجْتُ لِطلب الإصلاح فى اُمّة جدّى اُریدُ أنْ آمُرَ بالمعروف و أنْهى عن المنکر و اسیرَ بِسیرة جدّى و سیرةِ أبى علىّ بن أبى طالب
...به درستی که من از روی ناسپاسی و زیاده خواهی و برای فساد و ستمگری، قیام نکردم؛ بلکه برای اصلاح امّت جدّم قیام نمودم. می‌خواهم امر به معروف و نهی از منکر نمایم و به سیره جدّم و پدرم علی بن ابی طالب(ع) رفتار کنم....‌» [۲۲]

امام حسین(ع) با همراهانش از مدینه خارج شد و بر خلاف خواسته نزدیکانش راه اصلی مکه را پیش گرفت.[۲۳]

در میان راه مکه، امام(ع) با عبداللّه بن مطیع برخورد کرد. او از مقصد امام پرسید. امام فرمود: «اکنون آهنگ مكّه دارم. چون آنجا رسم، از خداوند متعال برای پس از آن، طلب خیر خواهم کرد.» عبدالله امام را از مردم کوفه برحذر داشت و از ایشان خواست در مکه باقی بماند.[۲۴]

امام حسین(ع) پس از پنج روز، در سوم شعبان سال شصت به مکه رسید.[۲۵] و مورد استقبال گرم مردم مکه و حجاج بیت الله الحرام قرار گرفت.[۲۶]

 
مسیر حرکت کاروان امام حسین(ع)

مسیر حرکت امام(ع) از مدینه به مکه شامل منازل: ذوحلیفه ملل، سیاله، عرق ظنیه، زوحاء، انایه، عرج، لحر جمل، سقیا، ابواء، گردنه هرشا، رابغ، جحفه، قدید، خلیص، عسفان ومرظهران می‌باشد.

امام در مکه

کاروان امام حسین(ع) پنج روز پس از خروج از مدینه در سوم شعبان سال شصت هجری، وارد شهر مکه شد.[۲۷] امام (ع) بیش از چهار ماه ـ از سوم شعبان تا هشتم ذى حجه ـ در مکه ماند. ساکنان مکه با شنیدن خبر حضور امام(ع) خوشحال شدند و صبح و شام، نزد حضرت(ع) در رفت‌وآمد بودند و این، بر عبداللّه بن زبیر سخت گران آمد؛ چرا که امید داشت مردم مکه با وی بیعت کنند ولی می‌دانست که تا امام حسین(ع) در مکه هست، کسی با او بیعت نمی‌کند.[۲۸]

نامه کوفیان و دعوت از امام برای قیام

مدت چندانی از ورود امام(ع) به مکه نگذشته بود که شیعیان عراق خبر مرگ معاویه را دریافت کردند و از سرپیچی امام حسین(ع) و ابن زبیر از بیعت با یزید با خبر شدند. از این رو در منزل سلیمان بن صُرَد خزاعی گرد آمدند و اقدام به نوشتن نامه‌ای به امام و دعوت از ایشان به کوفه نمودند.[۲۹]

آنها نامه را به همراه عبداللّه بن سَبعِ هَمْدانی و عبداللّه بن وال به نزد امام فرستادند.[۳۰] آن دو، در دهم رمضان در مکه به نزد امام حسین(ع) رسیدند.[۳۱]

دو روز پس از ارسال این نامه، کوفیان قیس بن مسهر صیداوی، عبدالرحمن بن عبداللّه بن کدِنِ اَرحَبی و عُمارَة بن عُبَید سَلولی را با صد و پنجاه نامه (که هر نامه شامل امضای یک تا چهار نفر بود) به سوی امام(ع) فرستادند.[۳۲] دو روز بعد نیز نامه‌هایی به همراه دو قاصد به نام‌های هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی نزد امام(ع) فرستاده شد.[۳۳]

محتوای همه این نامه‌ها درخواست از حضرت(ع) برای آمدن به کوفه بود. حتی کسانی مانند شَبَث بن رِبعی و حَجّار بن اَبجَر عجلی و عمرو بن حَجّاج زُبَیدی از سران هواداران حکومت بنی امیه نیز به امام(ع) نامه نوشتند[۳۴] و از آن حضرت(ع) درخواست کردند تا به کوفه برود.[۳۵]

نامه سلیمان بن صرد به امام حسین(ع)
...سپاس خداى را که دشمن جبّار تو را شکست؛ کسى که بر این امّت شورید؛ اموال آن را غصب کرد و بدون رضایت بر آن حاکم شد؛ پس از آن، بهترین‌ها را کشت و بدترین‌ها را برجاى گذاشت و مال خدا را میان ثروتمندان بگرداند؛ دور باد همان‌گونه که ثمود؛ اما اکنون امامى نداریم، بیا، شاید خداوند همه ما را زیر سایه رهبرى تو بر راه حق، وحدت بخشد...
تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۵۱

امام(ع) از پاسخ دادن به نامه‌ها خودداری می‌کرد تا اینکه حجم نامه‌ها بسیار زیاد شد تا جایی که نقل شده در یک روز، ششصد نامه از مردم کوفه به دست امام(ع) رسید[۳۶]و پس از آن نیز، سیل نامه‌ها ادامه داشت و به گفته برخی منابع تعداد نامه‌ها به دوازده هزار رسید.[۳۷] ولی با توجه به اینکه هر نامه دربردارنده چند امضا بود، به نظر می‌رسد دوازده هزار نفر درست باشد نه دوازده هزار نامه.

آن گاه امام(ع) نامه‌ای نوشت و به هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی[۳۸] داد. در این نامه آمده:

...من، برادرم، عموزاده ام و فرد مورد اعتماد از اهل بیتم را می‌فرستم. به او گفته‌ام تا از حال و کار و عقیده شما مرا آگاه سازد. اگر او به من نوشت که آراى شما همان است که در نامه‌هایتان آمده، نزد شما خواهم آمد.

امام در ادامه افزود:

فَلَعَمرى ما الإمامُ إلاّ الحاکِمُ بالکتابِ، القائمُ بالقِسطِ، الدائنُ بدینِ الحقِ، الحابِسُ نَفسَهُ عَلى ذاتِ اللّهِ و السّلام.
امام، فقط کسی است که به کتاب خدا عمل کند، عدالت را اجرا نماید، به دین حق باور داشته باشد و خود را وقف خداوند کند.[۳۹]

سفیر امام(ع) در کوفه

امام(ع) نامه‌ای به مردم کوفه نوشت[۴۰] و آن را به پسر عمویش مسلم بن عقیل داد تا عازم عراق شود و اوضاع و احوال آنجا را بررسی کند و به ایشان گزارش دهد.[۴۱] مسلم در نیمه ماه رمضان، مخفیانه از مکه بیرون رفت و در پنجم شوال به کوفهرسید[۴۲] و مسلم پس از رسیدن به کوفه در خانه‌ مختار بن ابی عبیده،[۴۳] و بنابر برخی روایات در خانه مسلم بن عوسجه ساکن شد.[۴۴]

شیعیان به محل اقامت مسلم رفت و آمد می‌کردند و مسلم نامه امام حسین(ع) را برای آنها می‌خواند.[۴۵]مسلم پس از اقامت در کوفه آغاز به گرفتن بیعت برای امام حسین(ع)کرد.[۴۶]در کوفه ۱۲۰۰۰ نفر[۴۷] یا ۱۸۰۰۰ نفر[۴۸] و یا بیش از ۳۰۰۰۰ نفر[۴۹] به دست مسلم بن عقیل با امام حسین(ع) بیعت کردند و برای همراهی امام اعلام آمادگی کردند. مسلم بن عقیل نامه‌ای به امام حسین(ع)‌ نگاشت و پر شماری بیعت کنندگان را تایید کرد و امام را به کوفه فراخواند.[۵۰]

هنگامی که خبر بیعت مردم با مسلم بن عقیل در کوفه پیچید، نعمان بن بشیر (حاکم آن زمان کوفه) مردم را جمع کرد و آنان را به دوری از تفرقه توصیه کرد اما گفت تا کسی با من پیکار نکند، با او نخواهم جنگید. با رسیدن گزارش برخی اموی‌گرایان کوفه به یزید، عبیدالله بن زیاد را (که آن هنگام حاکم بصره بود) به حکومت کوفه نیز منصوب کرد.[۵۱] عبیدالله پس از ورود به کوفه به جستجوی پیوند یافتگان با مسلم بن عقیل پرداخت و سران قبایل را تهدید کرد که نام و نشان بیعت کنندگان از قبیله خود را در اختیار او قرار دهند و یا متعهد شوند که کسی از قبیله ایشان، مخالفت امویان نخواهد کرد وگرنه خونشان را خواهد ریخت و اموالشان را مصادره خواهد کرد.[۵۲]

روایات تاریخی از ترس مردم در پی تبلیغات همراهان عبیدالله و سرعت پراکنده شدن آنان از اطراف مسلم حکایت دارند، تا جایی که شب‌هنگام مسلم تنها ماند و جایی برای خفتن نداشت.[۵۳] مسلم به ناچار فراری شد و پس از سکنی در منزل زنی به نام طوعه و خروج از آنجا، به مقابله با نیروهای حکومتی پرداخت. پس از ضد و خوردی که میان مسلم و نیروهای حکومتی پیش آمد،محمد بن اشعث به مسلم گفت اگر تسلیم شود در امان است. بدین طریق مسلم، تسلیم شد[۵۴] و به قصر آورده شد ولی ابن زیاد، امان پسر اشعث را بیجا خواند و پس از مشاجراتی که میان وی و مسلم گذشت، دستور داد وی را به بالای قصر برده و سرش را از بدن جدا کنند.[۵۵]

بنا بر برخی گزارش های تاریخی، مسلم که نگران امام حسین(ع) بود از عمر بن سعد که قریشی بود خواست تا بدو وصیت کند. نخستین وصیت او این بود تا کسی را نزد امام فرستد و او را از آمدن به کوفه منع کند.[۵۶]

حرکت از مکه به سمت کوفه

روزشمار واقعه عاشورا
سال ۶۰ ق
۱۵ رجب مرگ معاویه
۲۸ رجب خروج امام حسین (ع) از مدینه.
۳ شعبان ورود امام(ع) به مکه.
۱۰ رمضان رسیدن نخستین نامه‌های کوفیان به امام(ع).
۱۲ رمضان رسیدن ۱۵۰ نامه از کوفیان به امام(ع) توسطقیس بن مُسْهِر، عبدالرحمان ارحبی و عُمارَة سَلُولی.
۱۴ رمضان وصول نامه سران و اهالی کوفه به امام(ع) توسط هانی بن هانی سبیعی و سعید بن عبدالله حنفی.
۱۵ رمضان خروج مسلم از مکه به سوی کوفه.
۵ شوال ورود مسلم بن عقیل به کوفه.
۸ ذی‌الحجه خروج امام حسین(ع) از مکه.
۸ ذی‌الحجه قیام مسلم بن عقیل در کوفه.
۹ ذی‌الحجه شهادت مسلم بن عقیل در کوفه.
سال ۶۱ ق
۲ محرم ورود امام(ع) به کربلا
۳ محرم ورود عمر سعد به کربلا با سپاه چهار هزار نفری.
۶ محرم یاری خواستن حبیب بن مظاهر از بنی اسد برای یاری امام حسین(ع) و ناکامی او در این مأموریت
۷ محرم بستن آب بر روی امام حسین(ع) و یارانش.
۹ محرم ورود شمر بن ذی الجوشن به کربلا.
۹ محرم اعلام جنگ لشکر عمر سعد به امام(ع) و مهلت خواستن حضرت از عمر سعد.
۱۰ محرم واقعه عاشورا و شهادت امام حسین(ع)، اهل بیت(ع) و یارانش.
۱۱ محرم محرم حرکت اسرا به سوی کوفه
۱۱ محرم دفن شهدا توسط بنی اسد (از اهل غاضریه)
۱۲ محرم دفن تعداد کمی از شهدا
۱۲ محرم ورود کاروان اسرای کربلا به کوفه.
۱۹ محرم حرکت کاروان اسیران از کوفه به شام.
۱ صفر ورود اهل بیت(ع) و سر مطهّر امام حسین(ع) به شام.
۲۰ صفر اربعین حسینی
۲۰ صفر ورود اهل بیت امام(ع) به کربلا
۲۰ صفر بازگشت اهل بیت امام(ع) از شام به مدینه بنا بر برخی اقوال.
 

امام حسین(ع) پس از چهار ماه و پنج روز اقامت در مکه، در روز سه شنبه، هشتم ذى حجه یا روز ترویه[۵۷] (همان روزى که مسلم به شهادت رسید) به همراه هشتاد و دو نفر[۵۸] (که شصت نفر آنان از شیعیان کوفه بودند)[۵۹]، مکه را به سوی کوفه ترک کرد. امام که عمره حج انجام داده بود، آن را به عمره مفرده تبدیل کرد و سپس از مکه خارج شد.[۶۰]

در یک ماه آخر اقامت امام حسین (ع) در مکه که احتمال عزیمت آن حضرت به کوفه می‌رفت، بسیاری با این سفر مخالفت کردند و از جمله عبداللّه بن عبّاس و محمّد بن حنفیه نزد حضرت(ع) آمدند تا ایشان را از سفر به کوفه منصرف کنند ولی توفیقی نیافتند.

پس از خروج امام حسین(ع) و یارانش از مکه نیز یحیی بن سعید، فرمانده پاسبانان عمرو بن سعید بن عاص -فرماندار مکه، - با گروهی از یارانش، راه را بر امام(ع) بستند ولی حضرت(ع) اعتنایی نکرد و به راهش ادامه داد.[۶۱]

مسیر مکه به کوفه

منزلگاه‌های کاروان امام حسین (ع) از مکه به سمت کوفه به این ترتیب است: بستان بنی عامر، تنعیم (تصرف کاروانی که بحیر بن ریسان حمیری کارگزار یزید در یمن از صفایا –غنایم برگزیده- به شام می‌فرستاد)، صفاح (ملاقات حضرت با فرزدق شاعر)، ذات عرق (ملاقات امام(ع) با بشر بن غالب و نیز با عون بن عبدالله بن جعفر...)، وادی عقیق، غمره، ام خرمان،سلح، افیعیه، معدن فزان، عمق، سلیلیه، مغیثه ماوان، نقره، حاجز (فرستادن قیس بن مسهر به کوفه از سوی امام(ع))، سمیراء، توز، اجفر (برخورد امام(ع) با عبدالله بن مطیع عدوی و نصیحت امام(ع) برای بازگشت.)، خزیمیه، زرود (پیوستن زهیر بن قین به کاروان امام(ع) و دیدار با فرزندان مسلم و اطلاع از شهادت مسلم و هانی.)، ثعلبیه، بطان، شقوق، زباله(اطلاع از شهادت قیس و پیوستن گروهی به امام(ع) از جمله نافع بن هلال.)، بطن عقبه (ملاقات امام(ع) با عمرو بن لوزان و نصیحت امام(ع) برای بازگشت.)، عمیه، واقصه، شراف،برکه ابومسک، جبل ذی حسم (برخورد امام(ع) با سپاه حر بن یزید ریاحی.)، بیضه (خطبه معروف امام(ع) برای یاران خود و حر.)، مسیجد، حمام، مغیثه، ام قرون، عذیب (مسیر کوفه از عذیب به قادسیه و حیره بود، اما امام(ع) راه را عوض کرده و در کربلا فرود آمد.)، قصر بنی مقاتل (ملاقات امام(ع) با عبیدالله بن حر جعفی و رد نمودن دعوت امام(ع) برای یاری.)، قطقطانه، کربلا -وادی طف- (روز دوم محرم سال ۶۱ هجری ورود امام به کربلا.) [۶۲]

امام در هر منزل براى جذب افراد و یا روشن کردن ذهن‌ها تلاش می‌کرد. از جمله در ذات عرق، شخصى با نام بشر بن غالب اسدى به امام رسید و اوضاع کوفه را آشفته توصیف کرد. حضرت سخن او را تأیید کردند. آن شخص از امام حسین(ع) درباره آیه «یوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاس بِإِمَامِهِم»[۶۳] پرسید. حضرت فرمود:

امامان دو دسته‌اند: دسته‌ای که مردم را به هدایت می‌خوانند و گروهى که به ضلالت دعوت می‌کنند. کسى که امام هدایت را پیروى کند به بهشت و کسى که امام ضلالت را پیروى کند، جهنم وارد خواهد شد.[۶۴]

بشر بن غالب با امام همراه نشد؛ ولی بعدها او را دیدند که سر قبر امام حسین(ع) گریه می‌کند و از یاری نکردن حضرت، اظهار پشیمانی می‌کند.[۶۵]

در منطقه ثعلبیه نیز فردى به نام ابوهرّه ازدى به امام رسید و علت سفر را جویا شد. حضرت فرمود:

امویان مالم را گرفتند، صبر کردم. دشنامم دادند، تحمّل نمودم. خواستند خونم را بریزند، گریختم. ‌ای ابوهره! بدان که من به دست فرقه‌ای باغى کشته خواهم شد و خداوند لباس مذلّت را به طور کامل به تن آنان خواهد پوشاند و شمشیرى برنده بر آنان حاکم خواهد کرد؛ کسى که آنان را ذلیل سازد.[۶۶]

فرستادن قیس بن مُسَهَّر به کوفه

نقل شده چون امام حسین(ع) به منطقه بطنُ الرُّمّه رسید، برای کوفیان نامه‌ای نوشت و از حرکت خود به سمت کوفه خبر داد.[۶۷] امام(ع) نامه را به قیس بن مسهر صیداوی سپرد. او وقتی به قادسیه رسید، گروهی از ماموران ابن زیاد راه را بر او گرفتند تا از او بازجویی کنند. قیس به ناچار نامه امام(ع) را پاره نمود تا دشمنان از مضمون آن آگاه نشوند. وقتی قیس را دستگیر کردند و نزد ابن زیاد آوردند، ابن زیاد به او گفت: «‌به خدا سوگند تو را هرگز رها نمی‌کنم؛ مگر آنکه نام افرادی که حسین(ع) برای آنها نامه فرستاده است بگویی، و یا اینکه بر منبر بروی و حسین(ع) و پدر و برادرش را ناسزا بگویی! در این صورت تو را رها می‌کنم وگرنه تو را خواهم کشت!‌» قیس قبول کرد و برفراز منبر رفت ولی به جای سب امام(ع) گفت:

من فرستاده حسین بن علی(ع) به سوی شما هستم، نزد شما آمده‌ام تا پیام او را برسانم. به ندای او لبیک گوئید.‌»

ابن زیاد دستور داد او را به بالای قصر دارالاماره بردند و به پایین افکنند.[۶۸]

فرستادن عبدالله بن یقطُر به کوفه

روایت شده که «‌امام حسین(ع) قبل از اطلاع از شهادت مسلم، برادر رضاعی خود –عبدالله بن یقطر[۶۹] را به سوی مسلم فرستاد، که به دست حصین بن تمیم گرفتار و به نزد عبیدالله بن زیاد برده شد. عبیدالله دستور داد که عبدالله بن یقطر را به بالای قصر دارالاماره برده تا در برابر مردم کوفه، امام حسین(ع) و پدر بزرگوارش را لعن کند! هنگامی که فرزند یقطر، بالای قصر رفت خطاب به مردم گفت:

«‌ای مردم! من فرستاده حسین(ع) فرزند دختر پیامبر(ص) شمایم؛ به یاری او بشتابید و بر پسر مرجانه بشورید.‌» [۷۰]

عبیدالله چون چنین دید فرمان داد تا او را از بالای قصر به زیر انداختند، او در حال جان دادن بود که مردی آمد و او را به قتل رساند.[۷۱] خبر شهادت عبدالله بن یقطر نیز به همراه شهادت مسلم و هانی در منزل زباله به دست امام(ع) رسید.[۷۲]

سفیر امام(ع) در بصره

امام حسین(ع) نامه‌ای نوشت و آن را به وسیله یکی از موالیان خود به نام سلیمان بن رزین، برای سران پنج قبیله بصره (یعنی قبایل: عالیه، بکر بن وائل، تمیم، عبد القیس و اَزْد) فرستاد.[۷۳] سلیمان به هر یک از سران بصره به نام‌های مالک بن مِسمَع بَکری، احنف بن قیس، مُنذِر بن جارود، مسعود بن عمرو، قیس بن هَیثَم و عمرو بن عبیداللّه بن مَعمَر نسخه‌ای از نامه امام(ع) را تقدیم نمود.[۷۴] مضمون این نامه‌ها که با متنی واحد نگارش یافته بود، چنین بود: ::«...شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبر خدا(ص) فرا می‌خوانم. به راستی که سنّت، از میان رفته است و بدعتها زنده شده‌اند. اگر سخنم را بشنوید و از فرمانم پیروی کنید، شما را به راه درست، هدایت می‌کنم.‌» [۷۵]

هر یک از بزرگان بصره که نسخه‌ای از نامه امام(ع) را دریافت کردند آن را مخفی نگه داشتند به جز مُنذِر بن جارود که گمان بُرد این امر از نیرنگ‌های عبیداللّه بن زیاد است.[۷۶] از این رو در شبی که فردای آن روز ابن زیاد قصد عزیمت به کوفه را داشت، موضوع را به وی گزارش داد.[۷۷] عبیداللّه نیز فرستاده امام(ع) را به حضور طلبیده او را گردن زد.[۷۸]

برخورد با سپاه حر بن یزید ریاحی

عبیدالله بن زیاد چون از حرکت امام حسین(ع) به سوی کوفه آگاه شد، حصین بن تمیم -رئیس شرطۀ خود- را همراه با چهار هزار نفر مرد نظامی به «‌قادسیه‌» اعزام کرد تا حد فاصل بین «‌قادسیه‌» تا «‌خفّان‌» و «‌قُطقُطانیه‌» تا «‌لَعلَع‌» را دقیقاً زیر نظر بگیرند تا از عبور و مرور کسانی که در این مناطق در تردد بودند مطلع گردند.[۷۹] حر بن یزید ریاحی و سپاه هزار نفری‌اش نیز جزئی از این لشکر چهار هزار نفری بودند که از سوی حصین بن تمیم برای جلوگیری از حرکت کاروان حسینی به منطقه اعزام شده بودند.[۸۰]

ابومخنف از دو مرد اسدی که امام(ع) را در این سفر همراهی می‌کردند، نقل کرده است که: «‌چون کاروان امام حسین(ع) از منزل‌گاه "شراف" حرکت کرد در میانه روز به طلایه داران لشکر دشمن و گردن‌های اسبان آنها رسید." پس امام(ع) به طرف «‌ذو حُسَم‌» روان شد.[۸۱]

حربن یزید و سپاهیانش به هنگام ظهر، در برابر امام حسین(ع) و یارانش قرار گرفتند، امام(ع) به یاران خود دستور دادند که سپاهیان حر و اسبانشان را سیراب کنند! یاران امام(ع) اطاعت کردند و لشکریان دشمن حتی اسبان آنان را نیز سیراب کردند!

هنگام نماز ظهر فرا رسید، امام به مؤذن خود -حَجّاج بن مسروق جعفی- دستور داد تا اذان بگوید، او اذان گفت، و چون هنگام اقامه نماز شد، امام حسین(ع) پس از حمد و ثنای الهی فرمود:

«‌ای مردم! این، عذری است به درگاه خداوند عزوجل و شما. من به سوی شما نیامدم تا این که نامه‌های شما به من رسید و فرستادگان شما نزد من آمدند و از من خواستند که به نزد شما آیم و گفتید که ما امام(ع) نداریم، باشد که به وسیله من خدا شما را هدایت کند، پس اگر بر سر عهد و پیمان خود هستید من به شهر شما می‌آیم و اگر آمدنم را ناخوش می‌دارید، من باز گردم.‌»

حر و سپاهیانش سکوت اختیار کردند و هیچ نگفتند. پس امام(ع) به مؤذن دستور داد که اقامه نماز ظهر را گفت. در نماز جماعت حر و سپاهیانش نیز به امام(ع) اقتدا کردند."[۸۲] عصر همان روز امام حسین(ع) به یارانش فرمود تا برای حرکت، آماده شوند. سپس از خیمه بیرون آمد و به مؤذن خویش دستور فرمودند تا اعلان نماز عصر نماید. پس از اقامه نماز عصر امام(ع) روی به مردم کردند و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند:

«‌ای مردم! اگر تقوای الهی پیشه سازید و حق را برای کسانی که اهلیت آن را دارند بشناسید، مایه خشنودی خداوند را فراهم می‌سازید، ما اهل بیت(ع) نسبت به مدّعیانی که ادّعای حقّی را می‌کنند که مربوط به آنها نیست و رفتارشان با شما بر اساس عدالت نیست و در حقّ شما جفا روا می‌دارند، سزاوارتر به ولایت بر شما هستیم. اگر شما برای ما چنین حقّی را قائل نیستید و تمایلی به اطاعت از ما ندارید و نامه‌های شما با گفتارتان و آراءتان یکی نیست، من از همین جا باز خواهم گشت.‌»

حر بن یزید گفت: "من از این نامه‌هایی که شما فرمودید، اطلاعی ندارم!" و گفت: "ما جزء نویسندگان این نامه‌ها نبودیم. ما مأموریت داریم به محض روبرو شدن با شما، شما را به نزد عبیدالله بن زیاد ببریم."[۸۳]

امام(ع) به همراهانش فرمود: "باز گردید!" چون خواستند بازگردند حر و همراهانش مانع شدند. حر گفت: "شما را باید نزد عبیدالله بن زیاد ببرم!"

امام(ع) فرمود: "به خدا سوگند به دنبال تو نخواهم آمد."

حر گفت: "من مأمور به جنگ با شما نیستم؛ ولی مأمورم از شما جدا نگردم تا شما را به کوفه ببرم، پس اگر شما از آمدن خودداری می‌کنید راهی را در پیش گیر که تو را نه به کوفه برساند و نه به مدینه؛ تا من نامه‌ای برای عبیدالله بنویسم؛ شما هم در صورت تمایل نامه‌ای به یزید بنویسید! تا شاید این امر به عافیت و صلح منتهی گردد و در پیش من این کار بهتر است از آن که به جنگ و ستیز با شما آلوده شوم."[۸۴]

امام حسین(ع) از ناحیه چپ راه «‌عذیب» و «‌قادسیه‌» حرکت کردند؛ در حالی که فاصله آنها تا «‌عذیب‌» سی و هشت میل بود، و حر هم با آن حضرت(ع) حرکت می‌کرد.[۸۵]

رسیدن پیک عبیدالله

پس از دمیده شدن سپیده صبح، امام(ع) در منزلگاه «‌البِیضة‌» [۸۶] توقف فرمودند و نماز صبح به جای آوردند و سپس با یاران خود حرکت کردند؛ تا اینکه نزدیک ظهر به سرزمین «‌نینوی‌» رسیدند.[۸۷] پیک عبیدالله بن زیاد نامه‌ای برای حر آورد که در آن ابن زیاد خطاب به حر نوشته بود که: «‌چون نامه من به تو رسید و فرستاده من نزد تو آمد، بر حسین(ع) سخت گیر، و او را فرود نیاور؛ مگر در بیابان بی‌حصار و بدون آب! به فرستاده‌ام دستور داده‌ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بیاورد، والسلام.‌» [۸۸]

حر نامه ابن زیاد را برای آن حضرت(ع) قرائت کرد، امام(ع) به او فرمود: "بگذار در «‌نینوی‌» و یا «‌غاضریه‌» [۸۹] فرود آییم."[۹۰] حر گفت: "ممکن نیست، زیرا عبیدالله این آورنده نامه را بر من جاسوس گمارده است!"

زهیر گفت: "به خدا سوگند چنان می‌بینم که پس از این، کار بر ما سخت‌تر گردد، یابن رسول الله(ص) ! اکنون جنگ با این گروه[حر و یارانش] برای ما آسان‌تر است از جنگ با آنهایی که از پی این گروه می‌آیند، به جان خودم سوگند که در پی اینان کسانی می‌آیند که ما را طاقت مبارزه با آنها نیست." امام(ع) فرمود: «‌درست می‌گویی‌ای زهیر؛ ولی من آغازکننده جنگ نخواهم بود.‌» [۹۱]

زهیر گفت: "در این نزدیکی و در کنار فرات آبادی‌ای است که دارای استحکامات طبیعی است به گونه‌ای که فرات از همه طرف به آن احاطه دارد مگر از یک طرف." امام حسین(ع) فرمود: "نام این آبادی چیست؟" عرض کرد: «‌عقر‌» [۹۲] امام(ع) فرمود: "پناه می‌برم به خدا از "عقر!"[۹۳]

پس با هم حرکت کردند تا به کربلا رسیدند. حُر و یارانش، جلوی [کاروان] امام حسین(ع) ایستادند و آنان را از ادامه مسیر، باز داشتند.[۹۴]

امام در کربلا

ورود امام به کربلا

 
اینفوگرافی قیام امام حسین(ع)

بیشتر منابع، در گزارش‌های خود از روز پنج شنبه دوم محرّم سال شصت و یک هجری، به عنوان روز ورود امام حسین(ع) و یارانش به کربلا یاد کرده‌اند.[۹۵] با این وجود گزارشدینوری را که روز ورود امام(ع) به کربلا را روز چهارشنبه اول محرم عنوان کرده است، [۹۶] را هم نباید از نظر دور داشت.

وقتی که حُر به امام(ع) گفت: "همین جا فرود‌ای که فرات، نزدیک است." امام(ع) فرمود: «‌نام اینجا چیست؟‌»

گفتند: کربلا.

فرمود: اینجا، جایگاه کرْب (رنج) و بَلاست. پدرم هنگام حرکتش به سوی صِفّین، از اینجا گذشت و من با او بودم. ایستاد و از نام آن پرسید. نامش را به او گفتند. پس فرمود: «‌اینجا، جایگاه فرود آمدن مَرکب‌هایشان، و اینجا، جایگاه ریخته شدن خون‌هایشان است.‌» موضوع را پرسیدند. فرمود: «‌کاروانی از خاندان محمّد(ص)، اینجا فرود می‌آیند.‌» [۹۷]

امام حسین(ع) فرمود: «‌اینجا، جایگاه مَرکب‌ها و بار و بُنه ماست و [اینجا] قتلگاه مردانمان و جای ریخته شدن خونمان است.‌» [۹۸] آنگاه فرمان داد که بارهایش را در آنجا، فرود آوردند. آن روز مصادف بود با پنج شنبه، دوم محرّم[۹۹] و به نقلی دیگر مصادف با روز چهارشنبه، اوّل محرّم سال شصت و یک هجری بود.[۱۰۰]

نقل شده که پس از منزل گرفتن در کربلا، امام حسین(ع) فرزندان و برادران و اهل بیتش را جمع کرد و به آنان نگاهی کرد و گریست؛ سپس فرمود: «‌خداوندا بدرستی که ماعترت و خاندان پیامبرت محمد(ص) هستیم که [از شهر و دیارمان] اخراجمان کردند و پریشان و سرگردان از حرم جدمان[رسول خدا(ص) ] بیرون شدیم و بنی امیه به ما تعرض کردند؛ خدایا پس حقمان را از آنان بگیر و ما را برابر ظالمان یاری ده.‌»

بعد رو به اصحاب کرده فرمودند:

«‌الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه ما درت معائشهم فاذا محّصوا بالبلاء قلّ الدیانون؛ مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان؛ حمایت و پشتیبانی از دین تا آنجاست که زندگیشان در رفاه است پس هر‌گاه بلاء و سختی حادث شود دینداران کم می‌شوند.‌» [۱۰۱]

سپس امام(ع) زمین کربلا را که چهار میل در چهار میل وسعت داشت از ساکنان نینوی و غاضریه به شصت هزار درهم خریدند و با آنان شرط کردند که مردم را به سوی قبرش راهنمایی کنند و از زائران حضرت(ع) سه روز پذیرایی کنند.[۱۰۲]

پس از فرود آمدن امام حسین(ع) و یارانش در کربلا در دوم محرم سال شصت و یک هجری، [۱۰۳] حر بن یزید ریاحی نامه‌ای به عبیداللّه بن زیاد نوشت و او را از فرود آمدن امام(ع) در این سرزمین با خبر ساخت.[۱۰۴] در پی این نامه، عبیداللّه نامه‌ای خطاب به امام(ع) نوشت:

« امّا بعد،‌ای حسین از فرود آمدنت در کربلا با خبر شدم؛ امیرمؤمنان -یزید بن معاویه- به من فرمان داده که لحظه‌ای چشم بر هم ننهم و شکم از غذا سیر نسازم تا آن که تو را به خدای دانای لطیف ملحق ساخته یا تو را به پذیرش حکم خود و حکم یزید بن معاویه وادار نمایم. والسّلام‌»

نقل شده امام(ع) پس از خواندن این نامه، آن را به کناری پرتاب کرد و فرمود: «‌قومی که رضایت خود را بر رضایت آفریدگارشان مقدّم بدارند رستگار نخواهند شد.‌» پیک ابن زیاد به حضرت(ع) عرض کرد: یا اباعبداللّه(ع) پاسخ نامه را نمی‌دهی؟ امام حسین(ع) فرمود: «‌پاسخش عذاب دردناک الهی است که به زودی او را فرا می‌گیرد.‌»

پیک نزد ابن زیاد بازگشت و سخن حضرت(ع) را به او بازگفت. عبیدالله نیز دستور تجهیز سپاه برای جنگ با امام(ع) را داد.[۱۰۵]

ورود عمر بن سعد به کربلا

عمر بن سعد، فردای آن روزی که امام حسین(ع) در کربلا فرود آمد -یعنی روز سوم محرم- به همراه چهار هزار نفر از مردم کوفه وارد کربلا شد.[۱۰۶] در چگونگی آمدن عمر بن سعد به کربلا گفته شده:

« عبیدالله بن زیاد، عمر بن سعد را فرمانده چهار هزار تن از کوفیان کرده و به او دستور داده بود تا آنان را به "ری و دَستَبی"[۱۰۷] برده با دیلمیانی که بر این منطقه چیره شده بودند، مبارزه کند. عبیداللَّه همچنین فرمان حکومت ری را نیز به نام عمر نوشته بود و او را به سمت فرمانداری این شهر برگزیده بود. پسر سعد به همراه یاران خود از کوفه بیرون رفت و در منطقه‌ای در بیرون کوفه به نام "حمام اعین" اردو زد. او برای رفتن به ری آماده می‌‏شد که موضوع قیام امام حسین(ع) پیش آمد و چون امام(ع) به سوی کوفه حرکت کرد ابن زیاد، عمر بن سعد را پیش خواند و به او دستور داد نخست به جنگ امام حسین(ع) برود و چون از آن فارغ شد به سوی محل حکومت خود حرکت کند. ابن سعد جنگ با امام حسین(ع) را خوش نمی‌‏داشت از این رو از عبیدالله خواست تا او را از این کار معاف بدارد؛ اما ابن زیاد معافیت او را منوط به پس دادن فرمان حکومت ری کرد.[۱۰۸]

عمر بن سعد چون اصرار عبیدالله بن زیاد را دید گفت: [به کربلا] می‌روم.[۱۰۹] پس با چهار هزار نفر سپاهی حرکت کرد و فردای روزی که امام حسین(ع) در نینوی فرود آمده بود به آن جا رسید.[۱۱۰]

آغاز گفتگوهای امام(ع) و عمر بن سعد

عمربن سعد پس از آمدن به کربلا خواست پیکی سوی امام بفرستد تا از او بپرسد «...برای چه به این سرزمین آمده است و چه می‌خواهد؟‌» و این کار را به عزره (عروة) بن قیس احمسی و همه بزرگانی که نامه دعوت به آن حضرت(ع) نوشته بودند، پیشنهاد کرد؛ اما آنان از انجام این کار خودداری کردند.[۱۱۱] اما کثیر بن عبدالله شعیبه پذیرفته و به سوی اردوگاه امام حسین(ع) حرکت کرد.

اما چون ابوثمامه صائدی مانع حضور مسلح کثیر نزد امام(ع) شد. کثیر بی‌نتیجه پیش عمر بن سعد بازگشت.[۱۱۲]

پس از بازگشت کثیر بن عبداللَّه، عمر بن سعد از قرة بن قیس حنظلی[۱۱۳] خواست تا نزد امام حسین(ع) برود.

امام حسین(ع) در جواب پیام عمر بن سعد به قره فرمود: «‌مردم شهرتان به من نامه نوشتند که بدین جا بیایم حالا هم اگر مرا نمی‌خواهند باز می‌گردم.‌» عمر بن سعد از این پاسخ شاد شد.[۱۱۴] پس نامه‌ای به عبیداللَّه بن زیاد نوشت و او را از سخن امام(ع) آگاه کرد.[۱۱۵]

عبیداللَّه بن زیاد در جواب نامه عمر بن سعد درخواست بیعت حسین(ع) یارانش با یزید بن معاویه کرد.[۱۱۶]

تلاشهای ابن زیاد برای ارسال سپاه به کربلا

پس از فرود آمدن امام حسین(ع) به کربلا، عبیداللّه بن زیاد، مردم را در مسجد کوفه جمع کرد و عطایای یزید- تا چهار هزار دینار و دویست هزار درهم- را در میان بزرگانشان تقسیم کرد و آنان را به حرکت و همراهی و یاری دادن به عمر بن سعد در جنگ با امام حسین(ع) فرا خواند. [۱۱۷]

عبیدالله بن زیاد عمرو بن حریث را به کارگزاری کوفه گماشت و خود نیز با یارانش از کوفه بیرون آمد و در نخیله اردو زد و مردم را وادار به حرکت به نخیله نمود.[۱۱۸] و [جهت جلوگیری از پیوستن کوفیان به سپاه امام حسین(ع) ] پل کوفه را در اختیار گرفت و اجازه نداد کسی از آن عبور کند.[۱۱۹]

به دستور عبیدالله بن زیاد، حصین بن تمیم به همراه چهار هزار سپاهی تحت امر او از قادسیه به نخیله فرا خوانده شدند.[۱۲۰] محمد بن اشعث بن قیس کندی و کثیر بن شهاب و قعقاع بن سوید نیز از سوی ابن زیاد مأموریت یافتند تا مردم را آماده نبرد با اباعبدالله الحسین(ع) کنند.[۱۲۱] ابن زیاد همچنین سوید بن عبدالرحمن منقری را به همراه چند سوار به کوفه فرستاد و به او دستور داد تا در کوفه جستجو کند و هر کس را که از رفتن به جنگ اباعبدالله(ع) خودداری کرده است، پیش او بیاورد. سوید در کوفه به جستجو پرداخت پس مردی از شامیان را که برای مطالبه میراث خود به کوفه آمده بود را بازداشت کرده، نزد ابن زیاد فرستاد. ابن زیاد نیز [جهت ترساندن مردم کوفه] دستور قتل او را صادر کرد. مردم که چنین دیدند همگی حرکت کردند و به نخیله رفتند.[۱۲۲]

با گرد آمدن مردم در نخیله، عبیدالله به حصین بن نمیر و حجار بن أبجر و شبث بن ربعی و شمر بن ذی الجوشن دستور داد تا جهت یاری ابن سعد به لشکرگاه او بپیوندند.[۱۲۳] شمر اولین نفری بود که فرمان او را اجرا کرد و آماده حرکت شد[۱۲۴] پس از شمر، زید (یزید) بن رَکاب کلْبی با دو هزار نفر، حُصَین بن نُمَیر سَکونی با چهار هزار نفر، مُصاب ماری (مُضایر بن رهینه مازِنی) با سه هزار تن[۱۲۵] و حصین بن تمیم طهوی با دو هزار سپاهی[۱۲۶] و نصر بن حَربه (حَرَشه) با دو هزار تن از کوفیان حرکت کردند و به سپاه عمر بن سعد پیوستند.[۱۲۷] آنگاه ابن زیاد، مردی را به سوی شَبَث بن رِبعی ریاحی فرستاد و از او خواست که به سوی عمر بن سعد حرکت کند. شبث نیز با هزار سوار، به عمر بن سعد پیوست.[۱۲۸] پس از شبث، حجّار بن اَبجَر با هزار سوار[۱۲۹] و پس از او محمّد بن اشعث بن قیس کنْدی با هزار سوار[۱۳۰] و حارث بن یزید بن رویم نیز از پی حجاربن ابجر روانه کربلا شدند.[۱۳۱] عبیدالله بن زیاد هر روزه، در صبح و ظهر، گروهی از نظامیان کوفی را در دسته-های بیست و سی و پنجاه تا صد نفری، به کربلا می¬فرستاد[۱۳۲] تا این که در ششم محرم تعداد نفرات سپاه عمربن سعد را به بیش از بیست هزار تن رساندند.[۱۳۳] عبیداللّه، عمربن سعد را فرمانده همه آنان نمود.

تلاش حبیب بن مظاهر برای گردآوری یارانی برای امام(ع)

پس از گرد آمدن سپاهیان دشمن در کربلا، حبیب بن مظاهر اسدی با دیدن یاران اندک امام(ع) با اجازه امام خود را به طور ناشناس به طایفه‌ای از قبیله بنی اسد رساند و درخواست یاری فرزند دختر پیامبر خدا(ص) را خواستار شد.

بنی اسد، همراه حبیب بن مظاهر اسدی شبانه به سوی لشکرگاه امام حسین(ع) در حرکت بودند که سپاه عمر بن سعد با سردستگی اَزرَق بن حَرب صیداوی با چهار صد سوار (پانصد سوار) در کناره فرات راه را بر آنان بستند. کار به درگیری کشیده شده و بنی اسد به خانه هایشان بازگشتند. حبیب به تنهایی نزد امام(ع) بازگشت.

هفتم محرم و بسته شدن آب

در روز هفتم محرم، عبیدالله بن زیاد در نامه‌ای از عمر بن سعد خواست که میان آب و حسین(ع) و یارانش جدایی افکند تا یک قطره از آن ننوشند.

چون این نامه به دست عمر بن سعد رسید به عمرو بن حجاج فرمان داد تا با پانصد سوار به کنار شریعه فرات برود و مانع از رسیدن امام حسین(ع) و یارانش به آب شوند.[۱۳۴]

در برخی از منابع نقل شده که «‌پس از بسته شدن آب و شدت گرفتن تشنگی، امام حسین(ع) برادر خود – عباس - را به حضور طلبید و او را با سی سوار و بیست پیاده به همراه بیست مشک به طلب آب فرستاد. آنان شبانه در حالیکه نافع بن هلال جملی با پرچم در پیشاپیش گروه در حرکت بود به راه افتادند و خود را به شریعه فرات رساندند. عمرو بن حجاج زبیدی، که مأمور حراست از فرات بود، به مقابله با یاران امام حسین(ع) برخاستند. گروهی از یاران امام(ع) مشک‌های آب را پر کردند و گروهی دیگر چون قمر بنی هاشم(ع) و نافع بن هلال مشغول جنگ شده از آنان در برابر هجوم دشمنان محافظت می‌کردند تا بتوانند آب را به سلامت به خیمه‌ها برسانند. و یاران امام(ع) موفق شدند آب به خیمه‌های امام(ع) برسانند.‌» [۱۳۵]

آخرین گفتگوهای امام حسین(ع) با عمر بن سعد

با فرود آمدن پی در پی لشکرها در اردوگاه عمر بن سعد، امام حسین(ع) عمرو بن قرظه انصاری را نزد عمر بن سعد فرستاد و به او پیغام داد که می‌خواهم امشب تو را در میان دو اردوگاه ملاقات کنم. شب هنگام، امام(ع) و ابن سعد هر یک با همراهی بیست سوار به محل ملاقات آمدند؛ حضرت(ع) به جز برادرش -ابوالفضل العباس(ع) - و فرزندش -علی اکبر(ع) -، از سایر یاران خود خواست تا فاصله بگیرند ابن سعد نیز فرزندش –حفص- و غلامش را نگاه داشت و به دیگران دستور داد تا عقب بروند. در این دیدار امام(ع) به او فرمود:...از این خیال و اندیشه ناصواب در گذر و راهی که صلاح دین و دنیای تو در آن است، اختیار کن...[۱۳۶] عمر قبول نکرد و امام(ع) چون چنین دید در حالی که می‌فرمود: «‌خداوند تو را هلاک سازد و در روز قیامت نیامرزد؛ امید دارم که به فضل خدا از گندم ری نخوری‌» بازگشت.[۱۳۷]

گفتگوهای مکرر امام(ع) و ابن سعد، سه یا چهار بار تکرار شد.[۱۳۸] در پایان یکی از این گفتگوها، عمر بن سعد طی نامه‌ای خطاب به عبیداللَّه بن زیاد چنین نوشت:

«... حسین بن علی(ع) با من پیمان بست که از همان جا که آمده به همان جا بازگردد یا به یکی از سرحدات بلاد مسلمین برود و در حقوق و تکالیف همانند دیگر مسلمانان بوده در سود و زیان مسلمانان شریک باشد، یا به نزد یزید برود تا هر چه یزیدحکم دهد درباره او اجرا کنند و این مایه رضای شماست و صلاح امت است.[۱۳۹]

چون عبیداللَّه نامه را خواند گفت: «‌به درستی که این نامه مردی است که‌اندرزگوی امیر خویش و مشفق قوم خویش است!‌» [و در صدد بود این پیشنهاد را بپذیرد] شمر بن ذی الجوشن که در مجلس بود برخاست و مانع شد. آنگاه عبیداللَّه بن زیاد شمربن ذی الجوشن را پیش خواند و گفت: «‌این نامه را پیش عمربن سعد ببر تا به حسین(ع) و یارانش بگوید به حکم من تسلیم شوند اگر پذیرفتند آنها را به سلامت پیش من بفرستد و اگر نپذیرفتند با آنان بجنگد. اگر [عمربن سعد] جنگید شنوا و مطیع او باش و اگر از جنگیدن خودداری ورزید تو با حسین(ع) بجنگ که سالار قوم تویی؛ سپس گردن پسر سعد را بزن و سرش را پیش من بفرست.‌» [۱۴۰] آنگاه عبیداللَّه نامه ‏ای به عمر بن سعد نوشت:

«...من تو را به نزد حسین(ع) نفرستاده‏ام که با او با مسامحه رفتار کنی و برای او آرزوی سلامت و زنده ماندن داشته باشی و شفیع او پیش من باشی بنگر اگر حسین(ع) و همراهانش به حکم من گردن نهادند [و با یزید بیعت کردند] ایشان را به سلامت نزد من بفرست و اگر نپذیرفتند بر آنان هجوم آور و خونشان را بریز و بدنهایشان را مثله کن چرا که مستحق چنین کاری هستند.

چون حسین(ع) کشته شد اسب بر سینه و پشت وی بتاز که او سرکش است و ستمکار!! و من گمان ندارم که این کار پس از مرگ زیانی رساند؛ ولی من با خود عهد کرده‌ام که اگر او را کشتم با وی چنین کنم. پس اگر تو به این دستور عمل کردی پاداش مردی فرمانبردار و مطیع را به تو می‌‏دهیم و اگر آن را نپذیری دست از کار ما و لشکر ما بکش و لشکر را به شمربن ذی الجوشن واگذار زیرا ما او را امیر بر کار خود کردیم. و السلام.‌» [۱۴۱]

روز تاسوعا

نوشتار اصلی: روز تاسوعا

شمربن ذی الجوشن در بعد از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم سال شصت و یکم هجرت پس از نماز عصر به همراه فرمانی که عبیدالله به او داده بود پیش عمر بن سعد رسید و آن را به عمر بن سعد داد.[۱۴۲] عمر بن سعد به شمر گفت: من خود عهده دار این کار خواهم بود.[۱۴۳]


شمر و عبدالله بن ابی المحل -برادرزاده ام البنین (س) - از عبیدالله برای خواهرزادگان خود امان نامه خواستند. عبیدالله پیشنهاد آنها را پذیرفت.[۱۴۴] عبدالله بن ابی المحل امان نامه را به وسیله غلام خود -کزمان یا عرفان- به کربلا فرستاد او پس از ورود به کربلا متن امان نامه را برای فرزندان ام البنین قرائت کرد؛ اما آنها مخالفت کردند.[۱۴۵] در روایتی دیگر آمده که شمر خود امان نامه را گرفته با خود به کربلا نزد عباس(ع) و برادرانش عبدالله بن جعفر و عثمان فرزندان علی بن ابی طالب(ع) آورد.[۱۴۶] اما عباس(ع) و برادرانش متفقاً امان نامه را رد کردند.[۱۴۷] چنانکه شیخ مفید می نویسد گفتگوی آنها چنین بود که شمر گفت: شما ای خواهرزادگان من در امانید. آنها پاسخ دادند: خدا تو را و امانت را لعنت کند، ما را امان می دهی و فرزند رسول خدا بی امان است؟![۱۴۸]

سپس عمر بن سعد ندا داد: ای لشکریان خدا! سوار شوید و بشارت باد. پس سوار شدند و پس از عصر بسوی اردوگاه امام حرکت کردند.[۱۴۹]

وقایع روز عاشورا

نوشتار اصلی: روز عاشورا

پس از شهادت امام و یارانش، زنان و کودکان به اسارت گرفته شدند، و شهادت امام حسین(ع) و یارانش با نامه‌ای به اطلاع یزید بن معاویه رسید. یزید از عبیدالله خواست تا اسرا را به همراه سرهای شهدا و دیگر متعلقات آنان به دمشق انتقال دهد.[۱۵۰]

جستارهای وابسته

پانویس

  1.  ابن سعد؛ الطبقات الکبری، خامسه۱، ص۴۴۲؛ احمد بن یحیی البلاذری؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۵ و شیخ مفید؛ الارشاد، ج۲، ص۳۲.
  2.  ابن سعد؛ الطبقات الکبری، خامسه۱، ص۴۴۲؛ بَلاذُری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۵ و شیخ مفید؛ ج۲، ص۳۲.
  3.  طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۳۳۸.
  4.  ابومخنف، مقتل الحسین(ع)، ص۳؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ص۳۳۸؛ ابن‌اعثم، الفتوح، ج۵، صص۹-۱۰؛ خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۱، ص۱۸۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۴.
  5.  شیخ صدوق؛ الامالی، ص۱۵۲؛ ابن اعثم؛ الفتوح، ص۱۸. خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ص۱۸۵.
  6.  ابومخنف؛ مقتل الحسین(ع)، صص۳-۴؛ دینوری، الامامه و السیاسه، ص۲۲۷؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، صص۳۳۸-۳۳۹؛ ر.ک: ابن اعثم، الفتوح، ص۱۰؛ خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ص۱۸۱؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص۱۴.
  7.  طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، صص۳۳۸-۳۳۹؛ ابن اعثم، الفتوح، ص۱۰ و ۱۱؛ خوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ص۱۸۱ و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص۱۴؛ دینوری، الامامه و السیاسه، ص۲۲۷.
  8.  ابن اعثم؛ مقتل الحسین(ع)، پیشین، ص۱۸ و سید بن طاوس؛ اللهوف، تهران، جهان، ۱۳۴۸ش، ص۱۷.
  9.  الخوارزمی، پیشین، ص۱۸۳.الدینوری، پیشین، ص۲۲۷؛ الخوارزمی، پیشین، ص۱۸۳ و ابن شهرآشوب؛ پیشین، ص۸۸
  10.  الدینوری، پیشین، ص۲۲۸؛ شیخ مفید، پیشین، ص۳۲ و عبدالرحمن بن علی ابن الجوزی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۳۲۳.
  11.  ابومخنف، پیشین، ص۵؛ شیخ مفید، پیشین، ص۳۳ و ابن اعثم؛ مقتل الحسین(ع)، پیشین، ص۱۹.
  12.  شیخ مفید، پیشین، ص۳۴.
  13.  الطبری، پیشین، ص۳۴۱ و شیخ مفید؛ پیشین، ص۳۴.
  14.  ابن اعثم؛ الفتوح، پیشین، ص۱۹ و الخوارزمی، پیشین، ص۱۸۷.
  15.  ابن اعثم، پیشین، صص۲۱-۲۲ و الخوارزمی، پیشین، ص۱۸۹.
  16.  احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۰؛ الطبری، پیشین، ص۳۴۱ و شیخ مفید، پیشین، ص۳۴.
  17.  ابن اعثم، پیشین، صص۱۹- ۲۰ و الخوارزمی، پیشین، ص.۱۸۷
  18.  ابن اعثم، پیشین، صص۱۸-۱۹.
  19.  ابوحنیفه احمد بن داوود الدینوری، الاخبار الطوال، ص۲۲۸؛ الطبری، پیشین، ص۳۴۱ و ابن اثیر، پیشین، ص۱۶.
  20.  الدینوری، پیشین، ص۲۲۸ و شیخ صدوق، پیشین، صص۱۵۲-۱۵۳.
  21.  شیخ صدوق، پیشین، ص۱۵۲.
  22.  ابن اعثم، پیشین، ص۲۱و الخوارزمی، پیشین، صص۱۸۸-۱۸۹.
  23.  ابن اعثم؛ پیشین، ص۲۲ و الخوارزمی، پیشین، ص۱۸۹.
  24.  ابن اعثم، پیشین، ص۲۳.
  25.  البلاذری، پیشین، جص۱۶۰؛ الطبری، پیشین، ص۳۸۱ و شیخ مفید، پیشین، ص۳۵.
  26.  البلاذری، پیشین، ص۱۵۶؛ ابن اعثم، پیشین، ص۲۳؛ شیخ مفید، پیشین، ص۳۶.
  27.  احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۰؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۸۱ و شیخ مفید؛ الارشاد، ج۲، ص۳۵.
  28.  البلاذری، پیشین، ص۱۵۶؛ شیخ مفید، پیشین، ص۳۶؛ ابن اثیر، پیشین، ص۲۰ و الموفق بن احمد الخوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۱، ص۱۹۰.
  29.  البلاذری، پیشین، صص۱۵۷-۱۵۸؛ ابن اعثم، پیشین، صص۲۷-۲۸؛ شیخ مفید؛ پیشین، صص۳۶-۳۷ و ابن اثیر، پیشین، ص۳۰.
  30.  البلاذری، پیشین، صص۱۵۷-۱۵۸؛ الطبری، پیشین، ص۳۵۲ و ابن اعثم، پیشین، ص۲۸ و شیخ مفید، پیشین، ص۳۸ و ابن اثیر، پیشین، ص۲۰.
  31.  ابوحنیفه احمد بن داوود الدینوری، الاخبار الطوال، ص۲۲۹؛ البلاذری، پیشین، ص۱۵۸ و ابوالفداءاسماعیل بن عمر ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۵۱.
  32.  البلاذری، پیشین، ص۱۵۸؛ الطبری، پیشین، ص۳۵۲؛ ابن اعثم، پیشین، ص۲۹ و شیخ مفید، پیشین، ص۳۸.
  33.  البلاذری، پیشین، ص۱۵۸؛ الطبری، پیشین، ص۳۵۳؛ ابن اعثم، پیشین، ص۲۹ و شیخ مفید، پیشین، ص۳۸.
  34.  الطبری، پیشین، ص۳۵۳ و شیخ مفید، پیشین، ص۳۸.
  35.  البلاذری، پیشین، صص۱۵۸-۱۵۹ و کوفی، ابن اعثم؛ مقتل الحسین(ع)، صص۳۷-۳۸.
  36.  سید بن طاوس؛ اللهوف، ص۲۴.
  37.  سید بن طاوس؛ اللهوف، ص۲۴.
  38.  ابن اعثم؛ الفتوح، پیشین، ص۳۷؛ الطبری، پیشین، ص۳۵۳؛ احمد بن ابی یعقوب الیعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۱ و شیخ مفید، پیشین، ص۳۸.
  39.  الطبری، پیشین، ص۳۵۳ و ابن اثیر، پیشین، ص۲۱.
  40.  محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۳۵۳ و ابن اثیر، علی بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۱.
  41.  ابوحنیفه احمد بن داوود الدینوری، الاخبار الطوال، ص۲۳۰؛ الطبری، پیشین، ص۳۴۷؛ ابن اعثم؛ مقتل الحسین(ع)، پیشین، ص۳۹و ابن اثیر، پیشین، ص۲۱.
  42.  علی بن الحسین المسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۵۴.
  43.  بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ۷۷؛ طبری، تاریخ، ج۵، ص ۳۵۵
  44.  طبری، تاریخ، ج۵، ص ۳۴۷؛المسعودی، مروج الذهب ومعادن الجوهر، ج۳، ص۵۴؛
  45.  دینوری، الأخبار الطوال، ص۲۳۱.
  46.  المقرم، عبدالرزاق، الشهید مسلم بن عقیل، ص 104
  47.  طبری، تاریخ، ج۵، ص ۳۴۸؛
  48.  دینوری، الأخبار الطوال، ص۲۳۵.
  49.  ابن قتیبة الدینوری، الامامة و السیاسة، ج۲، ص۸.
  50.  دینوری، اخبار الطوال، ص ۲۴۳؛ طبری، تاریخ، ج۵، ص ۳۹۵
  51.  دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۳۱.
  52.  طبری، تاریخ، ج۵، ص ۳۵۹
  53.  طبری، تاریخ،ج۵، ص۳۶۹-۳۷۱
  54.  طبری، تاریخ، ج۵، ص ۳۵۰ ؛ ۳۷۴
  55.  المفید، الارشاد، ص ۵۳-۶۳.
  56.  جعفریان، رسول، تاملی در نهضت عاشورا، ص 168
  57.  البلاذری، پیشین، ص۱۶۰؛ الطبری، پیشین، ص۳۸۱ و ابن اعثم؛ مقتل الحسین(ع)، پیشین، ص۸۱.
  58.  الکوفی، ابن اعثم؛ الفتوح، ج۵، ص۶۹؛ الخوارزمی، پیشین، ص۲۲۰ و علی بن عیسی إربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۴۳.
  59.  ابن سعد؛ الطبقات الکبری، تحقیق محمد بن صامل السلمی، خامسه۱، ص۴۵۱. ابن اعثم؛ الفتوح، پیشین، ص۶۹.
  60.  الارشاد، ج۲، ص۶۷.
  61.  ابوحنیفه احمد بن داوود الدینوری، الاخبار الطوال، ص۲۴۴؛ البلاذری، پیشین، ص۱۶۴ و الطبری، پیشین، ص۳۸۵.
  62.  رسول جعفریان، اطلس شیعه، ص۶۶.
  63.  اسرا، ۷۱
  64.  ابن اعثم پیشین، ص۱۲۰
  65.  ترجمة الامام الحسین، ص۸۸
  66.  ابن اعثم، پیشین، ص۱۲۳
  67.  الدینوری، پیشین، ص۲۴۵ و البلاذری، پیشین، ج۳، ص۱۶۷.
  68.  البلاذری، پیشین، ج۳، ص۱۶۷ و الطبری، پیشین، ص۴۰۵ و مسکویه، پیشین، ج۲، ص۶۰.
  69.  محمد السماوی؛ ابصار العین فی انصار الحسین(ع)، ص۹۳.
  70.  البلاذری، پیشین، ج۳، ص۱۶۸ - ۱۶۹ و الطبری، پیشین، ص۳۹۸ و ابن اثیر، پیشین، ج۴، ص۴۲.
  71.  البلاذری، پیشین، ج۳، ص۱۶۹ و الطبری، پیشین، ص۳۹۸ و ابن اثیر، پیشین، ص۴۳.
  72.  الطبری، پیشین، ص۳۹۸ و ابن اثیر، پیشین، ص۴۲.
  73.  الطبری، پیشین، ص۳۵۷ و الکوفی، الفتوح، پیشین، ج۵، ص۳۷.
  74.  الطبری، پیشین، ص۳۵۷ و ابن اعثم الکوفی، الفتوح، پیشین، ج۵، ص۳۷ و الموفق بن احمد الخوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۱، ص۱۹۹.
  75.  الطبری، پیشین، ص۳۵۷ و ابن کثیر، پیشین، ج۸، ص۱۵۷ - ۱۵۸.
  76.  الدینوری، پیشین، ص۲۳۱ و الطبری، پیشین، ص۳۵۷ و الکوفی، الفتوح، پیشین، ج۵، ص۳۷ و الخوارزمی، پیشین، ص۱۹۹.
  77.  الطبری، پیشین، ص۳۵۸.
  78.  الطبری، پیشین، ص۳۵۸ و الکوفی، الفتوح، پیشین، ج۵، ص۳۷.
  79.  احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۶ و محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۰۱ و ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۶۲ و علی بن ابی الکرم ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۱.
  80.  الطبری، پیشین، ج۵، ص۴۰۱ و مسکویه، پیشین، ج۲، ص۶۲.
  81.  الطبری، پیشین، ج۵، ص۴۰۰ و مسکویه، پیشین، ص۶۳ و شیخ مفید؛ الارشاد، ج۲، ص۷۷ - ۷۸ و علی بن ابی الکرم ابن اثیر، پیشین، ص۴۶.
  82.  الطبری، پیشین، ص۴۰۱ - ۴۰۲ و شیخ مفید، پیشین، ص۷۸ - ۷۹ و ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج۵، ص۷۶ و مسکویه، پیشین، ص۶۲ و ابن اثیر، پیشین، ص۴۷.
  83.  الطبری، پیشین، ص۴۰۲ و الموفق بن احمد الخوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۱، ص۲۳۲ و الکوفی، پیشین، ص۷۸ و شیخ مفید، پیشین، ص۷۹ - ۸۰ و مسکویه، پیشین، ص۶۲ - ۶۳ و ابن اثیر، پیشین، ص۴۷.
  84.  الطبری، پیشین، ص۴۰۲ - ۴۰۳ و شیخ مفید؛ پیشین، ج۲، ص۸۱ و مسکویه، پیشین، ص۶۴ و ابن اثیر، پیشین، ص۴۸.
  85.  الدینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود؛ الاخبار الطوال، ص۲۵۱ و البلاذری، پیشین، ج۳، ص۱۷۱؛ الطبری، پیشین، ص۴۰۴.
  86.  یاقوت الحموی، معجم البلدان، ج۱، ص۵۳۲ و صفی الدین عبدالمؤمن البغدادی، مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنة و البقاع، ج۱، ص۲۴۳.
  87.  الطبری، پیشین، ص۴۰۳.
  88.  الطبری، پیشین، ص۴۰۸ و مسکویه، پیشین، ص۶۷ و ابن اثیر، پیشین، ص۵۱.
  89.  الحموی، یاقوت؛ پیشین، ج۴، ص۱۸۳.
  90.  شیخ مفید؛ پیشین، ص۸۴ و مسکویه، پیشین، ص۶۸ و ابن اثیر، پیشین، ص۵۲.
  91.  الطبری، پیشین، ص۴۰۹؛ مسکویه، پیشین، ص۶۸ و ابن اثیر، پیشین، ص۵۲.
  92.  الحموی، پیشین، ج۴، ص۱۳۶ و فراهیدی، خلیل بن احمد؛ کتاب العین، ج۱، صص۱۴۹-۱۵۰.
  93.  الطبری، پیشین، ص۴۰۹؛ مسکویه، پیشین، ص۶۸ و ابن اثیر، پیشین، ص۵۲.
  94.  عبدالرزاق الموسوی المقرم، مقتل الحسین(ع)، ص۱۹۲.
  95.  ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج۵، ص۸۳؛ شیخ مفید؛ الارشاد، ج۲، ص۸۴؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۰۹؛ ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج۲، ص۶۸؛ علی بن ابی الکرم ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۲؛ و ابن شهر آشوب؛ مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۹۶.
  96.  ابوحنیفه احمد بن داوود الدینوری، الاخبار الطوال، ص۵۳.
  97.  عبد الرزاق الموسوی المقرم، مقتل الحسین(ع)، ص۱۹۲.
  98.  سید بن طاوس؛ الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۶۸؛ إربلی، پیشین، ج۲، ص۴۷ و ابن شهر آشوب؛ پیشین، ج۴، ص۹۷.
  99.  الکوفی، پیشین، ص۸۳؛ ابن اثیر، پیشین، ص۵۲؛ فتال نیشابوری، پیشین، ص۱۸۱؛ شیخ مفید، پیشین، ص۸۴؛ الطبری، پیشین، ص۴۰۹؛ مسکویه، پیشین، ص۶۸ و ابن شهر آشوب، پیشین، ص۹۶.
  100.  الدینوری، پیشین، ص۵۳.
  101.  الموسوی المقرم، پیشین، ص۱۹۳.
  102.  همان، ص۱۹۶.
  103.  محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۰۹؛ الکوفی، ابن اعثم؛ الفتوح، ج۵، ص۸۳ و شیخ مفید؛ الارشاد، ج۲، ص۸۴.
  104.  ابن اعثم، پیشین، ص۸۴ و الموفق بن احمد الخوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۱، ص۲۳۹.
  105.  ابن اعثم، پیشین، ص۸۵؛ الخوارزمی، پیشین، ج۱، ص۲۳۹ و ابن شهرآشوب؛ مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۹۸.
  106.  ابوحنیفه احمد بن داوود الدینوری، الاخبار الطوال، ص۲۵۳؛ احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۶؛ الطبری، پیشین، ص۴۰۹ و ابن اثیر، پیشین، ص۵۲.
  107.  یاقوت الحموی، معجم البلدان، ج۲، ص۴۵۴.
  108.  الدینوری، پیشین، ص۲۵۳؛ البلاذری، پیشین، ص۱۷۶ و الطبری، پیشین، ص۴۰۹.
  109.  الطبری، پیشین، ص۴۱۰؛ ابن اعثم، پیشین، ص۸۶ و الخوارزمی، پیشین، صص۲۳۹-۲۴۰.
  110.  الدینوری، پیشین، ص۲۵۳؛ البلاذری، پیشین، ج۳، ص۱۷۶و الطبری، پیشین، ص۴۰۹.
  111.  الطبری، پیشین، ص۴۱۰؛ ابن اعثم، پیشین، ص۸۶ و شیخ مفید، صص۸۴-۸۵.
  112.  الطبری، پیشین، ص۴۱۰؛ ابن اعثم، پیشین، صص۸۶-۸۷؛ شیخ مفید، پیشین، ص۸۵ و الخوارزمی، پیشین، ص۲۴۰.
  113.  الدینوری، پیشین، ص۲۵۳.
  114.  الدینوری، پیشین، صص۲۵۳-۲۵۴؛ الطبری، پیشین، ص۴۱۱ و شیخ مفید، پیشین، صص۸۵-۸۶.
  115.  الطبری، پیشین، ص۴۱۱؛ شیخ مفید، پیشین، ص۸۶ و الخوارزمی، پیشین، ص۲۴۱.
  116.  الطبری، پیشین، ص۴۱۱ و شیخ مفید، پیشین، ص۸۶.
  117.  احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۷۸؛ ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج۵، ص۸۹ و الموفق بن احمد الخوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۱، ص۲۴۲.
  118.  ابن سعد، پیشین، ص۴۶۶ و البلاذری، پیشین، ص۱۷۸.
  119.  ابن سعد، پیشین، ص۴۶۶.
  120.  البلاذری، پیشین، ص۱۷۸.
  121.  البلاذری، پیشین، ص۱۷۹.
  122.  ابوحنیفه احمد بن داوود الدینوری، الاخبار الطوال، صص۲۵۴-۲۵۵ و البلاذری، پیشین، ص۱۷۹.
  123.  الدینوری، پیشین، ص۲۵۴و البلاذری، پیشین، ص۱۷۸.
  124.  الدینوری، پیشین، ص۲۵۴ و ابن اعثم، پیشین، ص۸۹ و الخوارزمی، پیشین، ص۲۴۲.
  125.  ابن اعثم، پیشین، ص۸۹؛ الخوارزمی، پیشین، ص۲۴۲ و ابن شهر آشوب؛ مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۹۸.
  126.  ابن سعد، پیشین، ص۴۶۶.
  127.  ابن اعثم، پیشین، ص۸۹ و الخوارزمی، پیشین، ص۲۴۲.
  128.  الدینوری، پیشین، ص۲۵۴؛ البلاذری، پیشین، ص۱۷۸؛ ابن اعثم، پیشین، ص۸۹ و الخوارزمی، پیشین، ص۲۴۲.
  129.  البلاذری، پیشین، ص۱۷۸؛ ابن اعثم، پیشین، ص۸۹ و الخوارزمی، پیشین، ص۲۴۲.
  130.  شیخ صدوق؛ الامالی، ص۱۵۵.
  131.  الدینوری، پیشین، ص۲۵۴ و البلاذری، پیشین، ص۱۷۹.
  132.  البلاذری، پیشین، ص۱۷۹.
  133.  ابن¬اعثم، پیشین، ص۹۰؛ الخوارزمی، پیشین، صص۲۴۲-۲۴۳؛ سید بن طاوس؛ اللهوف، ص۸۵ و حلی، ابن نما؛ مثیر الاحزان، ص۵۰.
  134.  ابوحنیفه احمد بن داوود الدینوری، الاخبار الطوال، ص۲۵۵؛ احمد بن یحیی البلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۰؛ محمد بن جریر الطبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، ص۴۱۲ و شیخ مفید؛ الارشاد، ج۲، ص۸۶.
  135.  البلاذری، پیشین، ص۱۸۱؛ الطبری، پیشین، صص۴۱۲-۴۱۳؛ ابوالفرج الاصفهانی، مقاتل الطالبیین، صص۱۱۷-۱۱۸ و الموفق بن احمد الخوارزمی، مقتل الحسین(ع)، ج۱، ص۲۴۴.
  136.  الطبری، پیشین، ص۴۱۳؛ ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج۵، صص۹۲-۹۳؛ ابوعلی مسکویه، تجارب الامم، ج۲، صص۷۰-۷۱ و الخوارزمی، پیشین، ص۲۴۵.
  137.  الخوارزمی، پیشین، ص۲۴۵ و با اختلاف در مسکویه، پیشین، صص۷۱-۷۲.
  138.  الطبری، پیشین، ص۴۱۴ و مسکویه، پیشین، ص۷۱.
  139.  الطبری، پیشین، ص۴۱۴؛ شیخ مفید، پیشین، ص۸۷؛ مسکویه، پیشین، ص۷۱ و ابن اثیر، پیشین، ص۵۵.
  140.  البلاذری، پیشین، ص۱۸۲؛ الطبری، پیشین، ص۴۱۴ و شیخ مفید، پیشین، ص۸۹. مسکویه، پیشین، صص۷۱-۷۲ و ابن اثیر، پیشین، ص۵۵.
  141.  البلاذری، پیشین، صص۱۸۳؛ الطبری، پیشین، ص۴۱۵ و ابن اعثم، پیشین، ص۹۳. شیخ مفید، پیشین، صص۸۸.
  142.  ابن سعد؛ الطبقات الکبری، خامسه۱، ص۴۶۶؛ ابن اعثم، پیشین، ص۹۴ و ابن شهرآشوب؛ مناقب آل ابیطالب، ج۴، ص۹۸.
  143.  البلاذری، پیشین، ص۱۸۳؛ الطبری، پیشین، ص۴۱۵ و شیخ مفید، پیشین، ص۸۹. مسکویه، پیشین، ص۷۳ و ابن اثیر، پیشین، ص۵۶.
  144.  الطبری، پیشین، ص۴۱۵؛ الخوارزمی، پیشین، ص۲۴۶ و ابن اثیر، پیشین، ص۵۶.
  145.  الطبری، پیشین، ص۴۱۵؛ ابن اعثم، پیشین، صص۹۳-۹۴؛ الخوارزمی، پیشین، ص۲۴۶ و ابن اثیر، پیشین، ص۵۶.
  146.  حسنی، ابن عنبه؛ عمدة الطالب فی انساب آل ابیطالب، ص۳۲۷ و الخوارزمی، پیشین، ص۲۴۶.
  147.  البلاذری، پیشین، ص۱۸۴؛ الطبری، پیشین، ص۴۱۶ و شیخ مفید، پیشین، ص۸۹. الخوارزمی، پیشین، صص۲۴۹-۲۵۰ و ابن اثیر، پیشین، ص۵۶.
  148.  المفید، الارشاد، ج2، ص89.
  149.  المفید، الارشاد، ج2، ص89.
  150.  الطبری، پیشین، ص۴۶۳؛ ابن اثیر، پیشین، ص۸۴.
 

منابع

  • ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۴ و ۳، قم: علامه، ۱۳۷۹ق.
  • ابن اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت: دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.
  • ابن المشهدی، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، تحقیق جواد القیومی الاصفهانی، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۴۱۹.
  • ابن اعثم، الفتوح، ج۵، تحقیق علی شیری، بیروت: دارالأضواء، ۱۹۹۱.
  • ابن الجوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، ج۳و۵، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۲.
  • ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۵، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۴.
  • ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، بیروت: دارالفکر، ۱۹۸۶.
  • ابن الفقیه، احمد بن محمد، البلدان، تحقیق یوسف الهادی، بیروت: عالم الکتب، چاپ اول، ۱۹۹۶.
  • البلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، تحقیق احسان عباس، بیروت: جمیعة المتشرقین الامانیه، ۱۹۷۹؛ انساب الاشراف، ج۳ و ۱، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت: دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.
  • الاصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، تحقیق احمد صقر، بیروت: دارالمعرفه، بی‌تا.
  • امین، سیدمحسن، فی رحاب ائمه اهل بیت علیهم السلام، ج۴، ترجمه حسین وجدانی، سروش، ۱۳۷۶ش.
  • البغدادی، صفی الدین عبدالمؤمن، مراصد الاطلاع علی اسماء الامکنة و البقاع، ج۱، تحقیق علی محمد البجاوی، بیروت: دارالمعرفه، ۱۹۵۴.
  • دایرة المعارف تشیع، زیر نظر احمد صدر حاج سید جوادی و کامران فانی و بهاء الدین خرمشاهی، ج۲، نشر سازمان دایره المعارف تشیع، تهران: ۱۳۶۸ش.
  • علی اکبر دهخدا|دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، ج۶، تهران: ۱۳۷۷ش.
  • ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد بن صامل السلمی، طائف: مکتبة الصدیق، ۱۹۹۳؛ الطبقات الکبری، ج۱، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰.
  • شیخ طوسی|الطوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.
  • الطوسی، مصباح المتهجد، بیروت: مؤسسه فقه الشیعه، ۱۴۱۱.
  • الطوسی، الامالی، قم: دارالثقافه، ۱۴۱۴.
  • شیخ کلینی|کلینی، الکافی، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش.
  • شیخ مفید|المفید، المقنعه، قم: کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق.
  • المفید، الارشاد، ترجمه و شرح فارسی: محمدباقر ساعدی، تصحیح: محمدباقر بهبودی، بیجا: انتشارات اسلامیه، ۱۳۸۰ش؛ الارشاد، ج۲، ترجمه محمد باقر ساعدی خراسانی، اسلامیه، ۱۳۵۱ش؛ الارشاد، ج۲، قم: کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.
  • المفید، مسار الشیعة، قم: کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.
  • الخوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ج۱، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم: مکتبة المفید، بی‌تا.
  • دانشنامه امام حسین(ع)، محمدی ری شهری و...، ج۱۰، مترجم: محمد مرادی، قم: دارالحدیث، ۱۴۳۰ق/۱۳۸۸ش.
  • محمد بن جریر طبری|الطبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۲، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالتراث، ۱۹۶۷.
  • سیدجعفر شهیدی|شهیدی، سیدجعفر، تاریخ تحلیلی اسلام، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۹۰.
  • شهیدی، سیدجعفر، پس از پنجاه سال، پژوهشی تازه پیرامون قیام حسین علیه‌السلام، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۰ش.
  • علی بن الحسین مسعودی|المسعودی، علی بن الحسین، التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره: دار الصاوی، بی‌تا؛ افست قم: دار الثقافة الاسلامیه، بی‌تا.
  • المسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم: دارالهجره، ۱۴۰۹.
  • ابن قتیبه دینوری|الدینوری، ابن قتیبه، المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، قاهره: الهیئة المصریة العامة للکتاب، ۱۹۹۲.
  • ابن حجر عسقلانی|العسقلانی، ابن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابه، ج۲، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۵.
  • رسول جعفریان|جعفریان، رسول، گزیده حیات سیاسی و فکری امامان شیعه، ۱۳۹۱.
  • سید بن طاوس، اقبال الاعمال، تهران: دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۷ش.
  • سید بن طاوس، الملهوف علی قتلی الطفوف، جمع آوری عبد الزهرا عثمان محمد، قم: المعد، ۱۹۸۸.
  • سید بن طاوس، الطرائف، ج۱، قم: خیام، ۱۴۰۰.
  • شهید اول|العاملی، محمد بن مکی (شهید اول)، الدروس الشرعیه فی فقه الامامیه، ج۲، قم: جامعه مدرسین، ۱۴۱۷.
  • الطبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، تحقیق حمدی عبدالمجید السلفی، بی‌جا، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.
  • السمعانی، الأنساب، ج۸، تحقیق عبدالرحمن بن یحیی المعلمی الیمانی، حیدرآباد: مجلس دائرة المعارف العثمانیه، ۱۹۶۲.
  • ابن الصباغ، الفصول المهمه فی معرفة الائمة، ج۲، تحقیق سامی الغریری، دار الحدیث، ۱۴۲۲.
  • یوسف بن احمد بحرانی|البحرانی، یوسف بن احمد، الحدائق الناضره فی احکام العترة الطاهره، ج۱۷، تحقیق محمدتقی ایروانی و عبدالرزاق مقرم، قم: جامعه مدرسین، ۱۴۰۵.
  • البحرانی، عبدالله، العوالم الامام الحسین(ع)، تحقیق مدرسه الامام المهدی (عج)، قم: مدرسه الامام المهدی (عج)، ۱۴۰۷.
  • الطبری، احمد بن عبدالله، ذخائر العقبی، قاهره: مکتبة القدسی، ۱۳۵۶ق.
  • محمد بن جریر طبری|الطبری (شیعی) محمد بن جریر، دلائل الامامه، قم: دار الذخائر.
  • الحلی، ابن نما، مثیر الاحزان، قم: مدرسه امام مهدی (عج)، ۱۴۰۶.
  • ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۴، بیروت: دار الفکر، ۱۴۱۵.
  • المزی، تهدیب الکمال، تحقیق بشار عواد معروف، ج۶، بیروت-لبنان: موسسة الرساله، ۱۹۸۵.
  • ابن الطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیه و الدول الاسلامیه، تحقیق عبدالقادر محمد مایو، بیروت: دارالقلم العربی، ۱۹۹۷
  • الطبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، تهران: اسلامیه، ۱۳۹۰ق.
  • الطبرسی، ابوالفضل علی بن حسن، مشکاة الانوار، نجف: کتابخانه حیدریه، ۱۳۸۵ق.
  • الطبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، مشهد: نشر مرتضی، ۱۴۰۳.
  • ابن الخشاب البغدادی، تاریخ موالید الائمه (المجموعه)، قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی.
  • العاملی، ابن حاتم، الدر النظیم، قم: جامعه مدرسین، بی‌تا.
  • الاربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۱، تبریز: مکتبة بنی هاشمی، ۱۳۸۱ق.
  • الاربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۲، ترجمه حسین زوارئی، حقیقت، ۱۳۸۱ق.
  • ربانی خلخالی، علی، چهره درخشان امام حسین علیه‌السلام، قم: مکتب الحسین، ۱۳۷۹ ش.
  • شیخ صدوق|الصدوق، کمال الدین وتمام النعمة، تصحیح وتعلیق: علی أکبر الغفاری، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، محرم الحرام ۱۴۰۵-۱۳۶۳ش.
  • الصدوق، التوحید، تحقیق: تصحیح وتعلیق: السید هاشم الحسینی الطهرانی، قم: مؤسسة النشر الإسلامی، بی‌تا.
  • الصدوق، الخصال، ج۱، قم: جامعه مدرسین، ۱۴۰۳.
  • الصدوق، الأمالی، قم: تحقیق: قسم الدراسات الإسلامیة - مؤسسة البعثة – ۱۴۱۷.
  • الصدوق، علل الشرائع، ج۱، النجف الأشرف: المکتبة الحیدریة ومطبعتها ۱۳۸۵-۱۹۶۶م.
  • فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضة الواعظین، ج۱، قم: رضی، بی‌تا.
  • قمی، عباس، منتهی الامال، ج۲، تحقیق ناصر باقری بید هندی، قم: دلیل، ۱۳۷۹ش.
  • مالک بن انس، الموطأ، ج۲، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، ۱۹۸۵.
  • مقدسی، یدالله، باز پژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان(ع)، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۹۱ش.
  • موسوعه کلمات الرسول الاعظم، ج۶، کتاب الحسنین(ع) و کتاب اهل البیت(ع)، مولف لجنة الحدیث فی مرکز ابحاث باقرالعلوم(ع)، تهران: نشر امیرکبیر ۱۳۸۸.
  • قمی، علی بن محمد، کفایة الاثر، قم: بیدار، ۱۴۰۱.
  • المجلسی، بحارالانوار، ج۳۶و۴۵، بیروت: مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴.
  • خرگوشی نیشابوری، ابو سعید، شرف المصطفی، ج۵، مکه: دارالبشائر الاسلامیه، ۱۴۲۴.
  • حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، تحقیق یوسف عبدالرحمن المرعشی، بی‌تا.
  • الترمذی، سنن، ج۵، تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان، بیروت: دارالفکر، ۱۹۸۳.
  • ابن حبان، صحیح، ج۱۳، تحقیق شعیب ارنؤوط، بی‌جا: الرساله، ۱۹۹۳.
  • الدینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، تحقیق علی شیری، بیروت: دارالأضواء، ۱۹۹۰.
  • النمیری، عمر بن شبه، تاریخ المدینة المنوره، ج۳، قم: دارالفکر، ۱۳۶۸ش.
  • الذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، ج۵، تحقیق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دارالکتاب العربی، ۱۹۹۳.
  • المتقی الهندی، علاء الدین علی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج۱۳، تصحیح صفوة السقا، بیروت: الرساله، ۱۹۸۹.
  • خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۲.
  • الدینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم: منشورات رضی، ۱۳۶۸ش.
  • الدینوری، ابن قتیبه، الامامه و السیاسه، ج۱، تحقیق علی شیری، بیروت: دار الأضواء، چاپ اول، ۱۹۹۰.
  • ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵۴، بیروت: دارالفکر، ۱۴۱۵.
  • الحرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول، قم: جامعه مدرسین، ۱۴۰۴.
  • الکوفی، ابن اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت: دار الأضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱.
  • الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، بیروت: دار صادر، بی‌تا.
  • الذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، تخریج شعیب ارنؤوط و تحقیق حسین اسد، بیروت: الرساله، چاپ نهم، ۱۹۹۳.
  • کشّی، محمد بن عمر، رجال الکشی، مشهد: دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ش.
  • تمیمی مغربی، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج۲، مصر: دارالمعارف، ۱۳۸۵ق.
  • الکتبی، فوات الوفیات، ج۲، تحقیق علی محمد بن یعوض الله و عادل احمد عبدالموجود، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۲۰۰۰.
  • الطبری، محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج۵، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دارالتراث، ۱۹۶۷.
  • خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، تحقیق فواز، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۵.
  • الاصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۷، بیروت: دار احیاء تراث عربی، چاپ اول، ۱۴۱۵.
  • الازدی، ابومخنف، مقتل الحسین(ع)، تحقیق و تعلیق حسین الغفاری، قم: مطبعة العلمیه، بی‌تا.
  • الخوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین(ع)، ج۱، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم: مکتبة المفید، بی‌تا.
  • مسکویه، ابوعلی، تجارب الامم، ج۲، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران: سروش، ۱۳۷۹ش.
  • السماوی، محمد، ابصار العین فی انصار الحسین(ع)، تحقیق محمد جعفر الطبسی، مرکز الدراسات الاسلامیه لممثلی الولی الفقیه فی حرس الثورة الاسلامیه.
  • فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج۱، قم: هجرت، ۱۴۰۹.
  • الموسوی المقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین(ع)، بیروت: دارالکتاب الاسلامیه.
  • محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج۸، قم: آل البیت(ع)، ۱۴۰۸.

 



تاریخ ارسال پست: چهار شنبه 22 مهر 1394 ساعت: 10:21
برچسب ها : ,
می پسندم نمی پسندم

مطالب مرتبط

بخش نظرات این مطلب


برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: